زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
مـن بـیـمـار، مـداوا نـکـنـد خـوشـنــودم غـم طـبـیـبم شده و مـرگ شده بـهـبـودم هیچ کس نیست، که باری ز دلم بردارد عاقـبت داغ و غـم و درد کـنـد نـابـودم! اشک بس ریخـتـهام، هرکه ببـیـند گـوید سرو بشکـسـتۀ خم گـشـته، کـنار جویم! گه ز حق، مرگ طلب میکنم و گه گویم کاش میبودم و غـمخوار عـلی میبودم زیر این چرخ علی دوستتر از فاطمه نیست سـنـد مـسـتـنـدم: بــازوی خــون آلـودم! من نفس میزدم و او کف افسوس به هم من چه سان گویم و او چون شنود بِدرودم؟! ای اجل! پا به سر من ز محبت بگـذار! جز تو کس نیست که از لطف کند خوشنودم |